Monday, May 18, 2009

برویم بخوابیم، دیر شد، ما نبودیم که دیر شد

بیا فکر کنیم که فراموشی گرفته ایم، بیا یادمان برود که بلد نبودیم کاری کنیم که همه ی این سال ها برایمان یک خاطره ی بد نشود.
بیا من خیال کنم هنوز نوزده ـ بیست ساله ام و همه ی رویاهام را بغل گرفته ام و آمدم دم خانه ی شما زنگ میزنم که سلام.. میای با هم دوست باشیم؟ میای من عاشقت بشوم و تو نفهمی؟ بعدش هم لابد تو عاشقم بشوی و من نفهمم.. بعد هی تا همین الان ِ بیست و چهار سالگی ِ من بمانیم توی خماری ِ هم که ینی چه جوری می شود آخر داستان ما؟ نکند هیچ وقت تمام شود؟ نکند بفهمد و عاشقم نباشد و به روم نیاورد و حرمت نگه دارد و کم کم خودش را بکشد کنار و یکهو یک روز ببینم دیگر نیست و من بمانم و این همه آدم بی مزه که هیچ کدامشان مثل تو خوشمزه نمی شوند، آن هم یک تویی که من را این همه یاد گرفته ای و اصلن حفظی و ببین! من که تا آخر عمر خسته نمی شوم از امتحان گرفتن از تو..
بیا من هنوز تکراری نشده باشم، هنوز توی بغلم یک بوی خوب ِ نویی بدهد برای تو، بیا هنوز نتوانیم صبر کنیم برای گرفتن دست هم توی خیابان و شلوغی و خلوتی و تاکسی حتا و هی به روی خودمان نیاوریم که چقدر توی همه ی این تماس ها و به هم خوردن ها و دستت رو بده از خیابون رد شیم زود ها، اشتیاق هست. بیا من هنوز توی دلم قرار باشد یک روز ِ به همین زودی ای پولدار و خانه دار و کاردار و تحصیلات فوق دکترا دار بشوم برای تو که بیایی بشوی مال خودم و تو ندانی، بیا تو دلت بخواهد که من بشوم مال تو و من ندانم..
بیا هنوز اولین بار باشد که من توی گوشت آرام آرام حرف می زنم و موهات را از گردنت کنار میزنم و می بوسم و می پرسم قیلقیلک؟ و توی موهات غرق می شوم و تو می خوابی..
بیا هنوز.. بیا هنوز هرچیز خوبی که یادم هست و نیست اولین بار باشد، اولین بار بماند.


بیا من توی همین بیست و چهار سالگی هم رویاهام را داشته باشم، بیا حتا جا نشوند دیگر توی بغلم... خب؟

ب.ت 1: به مناسبت روز جهانی ِ امروز
ب.ت2: این بی ویرایش بی ویرایش که می کنند به گمانم همین ست که من الان اینجا نوشتم گذاشتم در معرض دید عموم با خوشحالی! هخخ

16 comments:

سکوت شبانه said...

فوق العاده دلنشین و قابل تحسین

Unknown said...

ممنون از كامنت منطقي ات، و گمون كنم كه درست گفتي، البته جواب كامنتتو همون جا دادم:)

Anonymous said...

STOP HomoPhobia!

خانم ثابتی said...

توی اینهمه تلخ که غرقیم در قهوه ی سوخته ی فنجان امروز ، این تو ، آره انگار همین تو هستی که مزه ی شکلات شیرین موزی مکیدنی می دهی
.
.
از 35 درجه ممنون که آدرس دراگستور کلمه های نوبرانه تو رو با ما تقسیم کرد.

شیما said...

دوس می داشتیم!ینی...هیه!راس میگن به دلش نیشست.

Anonymous said...

خانوم شما خیلی خوب می نویسید
این کلمه ها را نمی گویم ها
این حس هایی را می گویم که قلمی شان می کنید
از آن حس هایی که اینجای گلوی آدم را می گیرد و وقتی می آید می بیند که چه خوب نویسیدشان ... یک جورهایی دلش سبک می شود که نمی تواند نیاید بگوید خانوم شما خیلی خوب می نویسید ها


مرسی


...

اون پریسا said...

kheili ghashang bood. avalin bar bood omadam inja, amma kheily be delam neshast...aali neveshti. ye hessi ke hame darim amma to khoob bayanesh kardi. mamnoon

Anonymous said...

واقعا وسط این مبارزات انتخاباتی چسبید! مرسی

منم said...

دم این انتخابات گرم که تو رو به اون رسوند ، شاید اونو به تو شاید اونو از ... شایدم ... از اون گرفت شایدم من هنوز خوابم

میعادرلجن said...

حرف های این پست چقدر شبیه بود به حرف های من. " بیا! بیا از اینجا برویم از اینجا بمیریم...."

محمدرضا said...

سلام. خوبی؟
من نمیدونم چجوری میشه تو گودر خودم رو معرفی کنم
اما دیدم بی ادبیه که وقتی شما میگی نمیشناسی من همچنان مثل گاو شما رو فالو کنم و شما همچنان انگار نه انگار
اومدم بگم اون محمدرضا که تو گودره منم
حالا دیگه واجب کفایی از ما ساقط شد
:)

joey said...

vayyy! i luv it!
kheili yejoore khoobieeeeee :)

Me said...

but in my dream, she's mine !!!

Maanoo said...

هر کاری کردم نشد کامنت بذارم..دوستش دارم.هی می خونمو می بینم همش همنه..

mahsa said...

yade hameye avalinha oftadam ba in postet! koli asheghi kardam... mersi vaghean

Anonymous said...

نصفی از مطلبت رو از جایی برداشته بودی.
آهو نمی شوی به این جست و خیز گوسپند نه؟
حداقل منبع ذکر کن این کار درست نیست