Friday, August 24, 2007

مژده

این ادبیات قناس ما هم یکوقت این جور است که خواندید تا حالا و می خوانید بعد ها
یک وقت هم طور دیگری غیر از این طور است
طوری که اصلا یکهو کلا و از اساس جور دیگریست و فی الواقع برای این است که خوش نداریم گیر و گرفت این حس لامذهب که مردم به آن یکنواختی آزاردهنده ی کابوس وار می گویند بشوید
لذا عجالتاٌ خوش باشید و سر کیف
عرض ارادت

مرثیه

رنج من بیشتر از افیونست
دلم از دست خدا هم خونست
پرم از بوی تعفن از جیغ
در من انگار زنی مدفون است
کوچه را قفل نکن می ترسم
گم شوم کودکیم بیرون است
می گریزد چو کلاغی تاریک
جرم من سرقت یک صابونست
نیمی انسانم و نیمی حیوان
پشت تنهاییم افلاطونست
سالها چون حلزونی از هیچ
جنبشم بسته به پیرامونست
با چنین زندگی جانفرسا
همچنان مرگ به من مدیونست
.
.
.
شعر مال دوستمه *

Tuesday, August 21, 2007

مصیبت نگاره

این گل پسررفیق شیرین رخ شوخ چشم پدر سوخته ی ماخوذ به حیای ما عنایت فرموده... بر گشته اند می فرمایند:ـ
به خیالت که چی؟؟
من به تمامیت جامعه ی نسوان به یک چشم نگاه می کنم، همه را به چشم ** می بینم

اما شما حسابت سواست، شما از سرت تا به پا حسابت با همه ی عالم سواست، به -بوووووق- ام می خندم اگر امر کنید بمیر حسب الامر شما سقط نشوم!ـ
که یعنی خلاصه همه جوره آره و اینها و...ـ

بـی خیــــال پدر آمرزیده! پروردگار خیر امواتمان رفیق عنایت فرموده اند به ما
یکی از یکی مادر به خطاتر
شکر


پس نوشتاره: مثل وقتی می ری مهمونی، رودرواسی هم داری، عین خرس گشنته، نامردی نمی کنن با همون باید بکنی!!! دقیقن با همون زهرماری که ازش متنفری ازت پذیرایی می کنن... حالا هی باید تشکر هم بکنی!یعنی اینش درد داره ها... تشکرم ا!ـ
پَساپس نوشتاره: ربطشو خودم می دونم و کافیه... ـ

Thursday, August 16, 2007

استعلام از سازمان ثبت اختراعات کشور

این فکر و خیال اینکه مبادا یک کوفتی اختراع شده باشد که به آدم های بچسب وآویزان شو تا کامت برآید ِ توی لیست مسنجرم نشان بدهد من اینویزیبل مشرف شدم.... ما را کشت!ـ

Wednesday, August 15, 2007

ملولیت

دیشب دلمان دوباره هوایتان را کرده بود
لامصب کوچه به کوچه خیابان به خیابان جا بجای این شهر را گشت مگر ردی، نشانی، خاطره ای، ازتان پیدا شود تسکین بدهد وامانده را
اما هی بخت سوخته
که اگر یار بود این دربدری مان هم عار بود....ــ
سر صبحی هم پاشدیم ناشتا خورده نخورده با همان حال نزارمان زدیم از منزل والده مان بیرون که به خیال خام برویم تا آقامان نیست خانه ایشان بساط عاشقیتمان را پهن کنیم، سیگاری بگیرانیم بی آقابالاسر عر بزنیم و کسی عارضمان نشود که باز چه شکری خوردی... که رفتیم و ملتفت شدیم بساط صور وسات آقامان از قبل پهن است و محض خاطر اینکه خیال برمان ندارد یک بفرما هم زد که مثلا ... ـ
بگذریم تصدقتان، آخرش هم ماندیم یک لنگه پا توی خیابان و حالی نشدیم که آدم وقتی ضعیفه شد و مواجبش هم قطع شده بود و آه در بساط نداشت که برود کافه نشینی.... یک نخ سیگار بهمن مچاله اش را کدام قبرستانی آتش بزند که به قاعده ی گاو پیشانی سفید نشود، کج کج نگاهش کنند سر بجنبانند افسوس بخورند که هی... بد زمانه ای شده... ـ
ولی فی الواقع، بد زمانه ای شده آقا، بد زمانه ای شده
.
.
موسیقی: سوته دلان ِابی

دیالوگ متعالی

ــ راستش... یه جور احساس سبکی دارم... یه حس آرامش عمیق.. شاید حتی یه ورژن ابتدایی از رسیدن به تعالی،یا... چه می دونم؛ رستگاریو دارم تجربه می کنم... اصلا احساس آدمیو دارم که.... که
ــ آآآآ م م م م... راستی بهت گفتم اون انگشتر بابای خدابیامرزتو که دادی ببرم روش قیمت بذارن هرچی می گردم پیدا نمی کنم؟؟؟؟
... ــ
....
....
....
آها
....
....
....
{صدای فرو رفتن چاقو تا دسته از بیخ گلو تا انتهای فوقانی ماتحت}
ـــــــــــــــــــــــــــــــ

Thursday, August 9, 2007

(!) کیمیایی وار

یه چیزایی هست که هنو قدیمیه


دیگه به تخم نداشته ام هم نیستی قدیمیه


پس دیگه به تخم نداشته ام هم نیستی! ـ


[smil]


.


.


.


کپی رایت محفوظ است

Monday, August 6, 2007

حکایت نه حکایت عشق و عاشقیه
که این روزا بدجوری از سرمون افتاده
....
حکایت اینه که بشینی فک کنی و فک کنی و هزار مدل راهو تو کله ات امتحان کنی
آتیشت که خوابید، راه گلوت که وا شد، نفست که بالا اومد
آخرش ببینی نه
دیگه نمی خوای توام مثه همه ی آشغالای دور و وَرت تو این گند و کثافت دست و پا بزنی
حکایت، حکایتِ نخواستنه... نخواستن

Thursday, August 2, 2007

انا لله

عزراییل هم شکر رب رحیم ول کرده زندگیش را انگاری
یخه ی این سینما و هر چی آدم توش یا دورش می پلکد راچسبیده ول نمی کند هیچ رقم
حالا آنتونیونی را خوش خوشکی نگاه می کردیم
سر برگمان که اسباب مزاح نداشتیم با شما... ـ
یا خدا استغفار!ـ
امشب محض خاطر جمعی می رویم عارض درگاه حق می شویم باشد ملک الموت حضرت اجل بی خیال شده به صراطی غیر از این مستقیم شود... انشالله