رنج من بیشتر از افیونست
دلم از دست خدا هم خونست
پرم از بوی تعفن از جیغ
در من انگار زنی مدفون است
کوچه را قفل نکن می ترسم
گم شوم کودکیم بیرون است
می گریزد چو کلاغی تاریک
جرم من سرقت یک صابونست
نیمی انسانم و نیمی حیوان
پشت تنهاییم افلاطونست
سالها چون حلزونی از هیچ
جنبشم بسته به پیرامونست
با چنین زندگی جانفرسا
همچنان مرگ به من مدیونست
.
.
.
شعر مال دوستمه *
No comments:
Post a Comment