Thursday, November 22, 2007

آدمیت

ــ [داد می زند] الو

ــ بله؟؟؟؟؟ سلام...

ــ [ صدا از ته چاه بیرون میاد و کاملاً نامفهوم و آرومه] مامانت پشت خطه، گفته دعوات کنم... صدات روی آیفونه

ــ خب باشه

ــ[با فریاد ِناشیانه ی لرزان و جدیتی مضحک و بیش از حد اغراق شده] نگار.... جان؟؟ ساعت چنده؟ تا نیم ساعت دیگه خونه ای خدافظ

ــ نمی تونم ... اومدم فیلم ببینم.. خودت یه جوری بپیچونش

ــ [ با همان حالت قبل] اِاِاِ؟؟؟ تا کی کارت طول می کشه؟ کی خونه ای؟؟؟ [هجای آخر را با اعتماد به نفس بیشتری داد می زند]ه

ــ نمی دونم... دیگه تا یازده خونه ام

ــ نگار ساعت یازده و نیم خونه ای.. فهمیدی؟؟

ــ خدافظ

ــ خدافظ بابا جان

بابای من اینطور آدمی ست

------------------------

در لحظات دشوار و طاقت فرسای بی انگیزگی، بی دریغ و بی نقص، خود به تنهایی، بزرگترین انگیزه ی من برای نوشتن بود و هست....
ای ابلهانه ها، ای بیهوده های ناچیز، ای ممنوعه های تباه کننده... با شما هستم ای خوشی های کوچک و بزرگ... می شنوید؟؟ او همیشه در صحنه است، لحظه ای و کمتر از لحظه ای مرا با شما تنها نخواهد گذاشت... فقط و تنها فقط اوست که می داند و می تواند حتی از سرخوش ترین موجود کائنات یک "ساموئل صادق بکت هدایت" به توان بی نهایت خلق کند.. من که دراین معرکه؛ نگفته معلوم است، لاجرم نقش باقلوا را دارم
آی دست کم نگیرید وای دست کم نگیرید

مامان من اینطور آدمی ست
---------------------------

ــ عذر می خوام... شما هنر می خونین؟؟

ــ بله... چطور؟

ــ هووم ... آخه کاملاً مشخصه هنرمندین

ــ آها

ــ میشه بپرسم دقیقاً رشته تون چیه؟؟

ــ معماری (!!) ـ

*****

ــ سلام، صبحتون بخیر.. امروزم ماشین نیاوردین؟؟

ــ سلام

ــ آخه چند روزه قبضتونو می نویسم ، به بچه هام سفارشتونو کردم که هوای ماشینو داشته باشن

ــ [لبخند ] جداً؟؟

ــ بله... آخه کلا ماشین خیلی بهتون میاد!ـ

ــ ممنون...می تونید دیگه قبض ننویسید... ماشینوچند روزیه میذارم جایی که مجبور نباشم پول زوری به پارکبان بدم


من این طور آدمی ام (؟) ـ

2 comments:

mona said...

ino kheili bishtar dust midashtam!

تکشاخ said...

akhey babat mese babaie mane...
cheghade in babaha mojoodate mazloomian...