Friday, October 19, 2007

اعتراف نامه

حواسم نبود
فقط حواسم به خودم بود
راستش هیچ کس
هیچ کس و تاکید می کنم هیچ کس
جز خودم
از این حواس پرتی ذاتی نسبت به آدم های دور و نزدیک اطرافم
خبر ندارد
....
همیشه
جایی که باید، ندیدم... نشنیدم... حس نکردم
در عوض
راحت فراموش کردم
سخت بخشیدم
دیر اعتماد کردم
کم دلتنگ شدم
دوست خوبی نیستم... نه
شاید چون... خیلی وقت ها می توانستم
اما نبودم
کم نمی آوردم
اما دریغ کردم
گاهی فکر می کنم
چقدر خوب آدم ها را گول می زنم
خوب حرف می زنم
خیلی خوب
خوب به جای همه فکر می کنم
خوب محکوم می کنم
خوب دست آدم ها را می گیرم، می برم، ول می کنم جایی که خودم دوست دارم.. خوشم می آید
خوب بلدم رفاقت را حرف بزنم
همیشه قول داده ام همه ی تلاشم را بکنم
اما یادم نمی آید حتی دستم را برای دعا، به خاطر دوستی بلند کرده باشم
نه اینکه نخواهم
نه، اما خب راستش فراموش کرده ام
همیشه تعجب کرده ام از اینکه
چقدر خوب ادای آدم های نگران را در می آورم
...و جز این
کسی به یاد ندارد جور دیگری هم بوده باشم
کاری هم کرده باشم
...
گاهی چیزی درونم دیوانه وار وول می خورد
گاهی هم فراموشم می شود
شاید وقت هایی که چیز های بیرونی محکمتر وول می خورند
اما همیشه هست
چیزی که مدام زیر گوشم می خواند
تو در امنیت و آرامشی
تا آن وقتی که ساکت، بی اعتنا و مشکوکی
...
گوش می دهم، می پذیرم
بعد ته نشین می شوم
در خودم
آرام می گیرم
اما خب
می دانی
با خودم
خوب نیستم
نه
تقریباً هیچ وقت
...
امروز یک چیزی آن بیرون خیلی عمیق و جدی تکان خورد
تکان داد
همیشه دوست داشتم خودم را گره بزنم به چیزی
آویزان شوم
از این ور بام
یا آن طرف
فرقی نمی کرد
ولی امروز مجبور شدم روی پای خودم، درست از وسط پشت بام
آدم های دورم را ببینم
و بفهمم همیشه لازم نیست کسی را دوست داشته باشم که درست همان جور است که من دوست دارم
آدم هایی که دوست دارند جوری باشند که تو دوست داری ــ اما شاید هرگز نشوند ــ را هم می شود صمیمانه دوست داشت
و به خاطر بودنشان با خیال راحت حیرت زده شد
امروز
تصمیم گرفتم از داشتن بعضی آدم ها که همیشه در کنار من هستند
و از بس که بی هیچ بهانه ای و تحت هر شرایطی هستند؛ اصلاً نمی بینمشان
خوشحال شوم
آدم هایی که خیلی وقت ها حضورشان را از توی دفترچه تلفن موبایل به یاد می آورم
آدم هایی که خیلی وقت ها برای جواب دادن به توجه تلفنیشان کلی مردد می شوم
آدم هایی که چه برایشان باشم چه نباشم مثل همیشه اند، نزدیک... بی گلایه... بی دریغ... و حتی شاید با دلتنگی

No comments: